سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بسا سخن که از حمله کارگرتر بود . [نهج البلاغه]
 
سه شنبه 90 شهریور 29 , ساعت 5:23 عصر

برخی نمونه‌های تفسیری

در این مقام برای روشن‌ شدن موضوع به چند نمون? تفسیری که نشان‌دهند? دیدگاه علم‌گرایان? افراطی طنطاوی در تفسیر است اشاره می‌کنیم و هر یک را به اختصار نقد و بررسی می‌نماییم.

 الف) تفسیر زنده شدن مردگان به احضار روح

طنطاوی از داستان عزیر پیامبر[1] که خداوند برای نمایاندن قدرت خویش، او را صد سال می‌میراند و بعد زنده کردنش چگونگی زنده شدن الاغ او را نیز که بدنش پوسیده شده و استخوان‌هایش بر جای مانده است به او نشان می‌دهد، علم تشریح بدن را استنتاج می‌کند[2]. همو در تفسیر آیة ?فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا کَذَلِکَ یُحیِ اللهُ الْمَوْتَی??[3] زنده شدن مرده را به معنای احضار روح تفسیر می‌کند[4] تا همسازی آن با علوم تجربی را بیان کند. در تحلیل نظر طنطاوی در این آیه ذکر دو نکته ضروری است: یکی اینکه تعبیر «کذلک یحیی الموتی» دلیل بر آن است که موضوع فقط احضار روح نبوده، بلکه به راستی زنده کردن مرده و حیات‌بخشی به یک موجود فاقد حیات مطرح بوده است. دیگر اینکه بسیاری به طور کلی علم احضار روح را انکار نموده و بر این عقیده‌اند که «دانش احضار روح علمی دروغین است و با دین سازگار نیست، چه رسد به اینکه بتواند در تفسیر آیه‌ای از قرآن مورد استفاده قرار گیرد. زیرا وقتی روحی مشخص و معین بخواهد احضار شود ممکن است جن به صورت روح آن فرد درآید و مطالب خلاف واقع ابراز کند و با این احتمال چگونه ممکن است حکم قتل را ـ آن گونه که آیه در صدد بیان آن است ـ بر شخص بار کرد»[5].

 ب) دخان؛ ماده‌ای آتش‌زا و گازی

طنطاوی که به همة تعابیر و واژگان قرآن نگاه علمی دارد دخان را به ماده‌ای گازی و آتش‌زا مانند دود یا ابر یا سدیم تفسیر می‌کند و به برخی نظریات در علوم جدید استناد می‌ورزد[6]. حال آنکه دخان در لغت به معنای بخار و دود آتش است و تفسیر او از دخان به مادة آتش‌زا و گازی شاهدی ندارد. نیز بر طبق فرضیة علمی‌ای که امروزه مطرح است پس از انفجار بزرگ حرکت دورانی پدید آمده و توده‌ای از گازهای عناصر گوناگون به صورت دودی عظیم به چرخش درآمده است[7]. این فرضیه نشان می‌دهد که آن‌گونه که طنطاوی گمان برده آسمان قبل از وقوع آن انفجار بزرگ، گازی آتش‌زا نبوده است.

 ج) نقصان در زمین

نگارند? تفسیر الجواهر در تفسیر آیة ?اَوَ لَمْ یَرَوْا اَنَّا نَأْتِی الْاَرْضَ نَنْقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا?[8]، آورده است:

این آیات برای حالت خاص و تغییرات اطراف زمین از قبیل: خراب شدن و آباد شدن و پیروزی طایفه‌ای و شکست طایفه‌ای و زیاد شدن ساحل در ناحیه‌ای و کم شدن آن در ناحیة دیگر و کوچک شدن زمین از ناحیة قطب شمال و جنوب و خشک شدن دریاها بر اثر مدّ و گذشت زمان، فرود آمده است[9].

مفسر پیام این آیه را با نظریة فرورفتگی دو قطب و برآمدگی استوا همسان ساخته است، اما آیا به راستی منظور از تعبیر ?ننقص من أطرافها? همین مفهوم است؟ برای تبیین این موضوع ذکر سه نکته ضروری به نظر می‌رسد:

1ـ این برداشت با سیاق آیه ناسازگار است. آیة پیشین به تهدیدهای الهی علیه کافران پرداخته است و بخش پایانی آیة مورد بحث با لحنی تهدیدآمیز از سرعت حسابرسی خداوند خبر می‌دهد، پس به ناچار باید قسمت میانی آیه نیز با همین فضای معنایی مرتبط باشد. در این صورت نظر علامه صحیح است که می‌فرماید: «این آیه کافران را به هلاکت تهدید کرده است و به عبرت از سرنوشت گذشتگان سفارش می‌کند و از آن استفاده می‌شود که پرداختن به زمین و کاستن پیرامون آن، کنایه از هلاکت و نابودی اهل زمین است»[10].

2ـ برداشت طنطاوی از آیه مبتنی بر آن است که «ال» در واژة «الأرض» جنس و منظور از آن کرة خاکی باشد، حال آنکه نشانه‌های تفسیری حکایت از آن دارد که منظور از «الأرض» سرزمین حجاز است که با پیشرفت اسلام، مرحله به مرحله، قسمت‌هایی از آن از جغرافیای شرک جدا می‌شد و به سرزمین‌های اسلامی می‌پیوست و فضای شرک‌آلود رو به کاستی بود و مشرکان در معرض نابودی تدریجی قرار می‌گرفتند[11].

3ـ نظریات علمی زمین‌شناسی حکایت از آن دارد که زمین از سمت دو قطب فرورفتگی پیدا کرده است نه از همه سو، و این با تعبیر «ننقص من اطرافها» سازگار نیست؛ چرا که واژة «اطراف» بیش از دو طرف را می‌رساند[12].

 د) چگونگی آفرینش آسمان و زمین

نویسندة الجواهر در قضیة خلقت آسمان و زمین و نحوة شکل‌گیری کرة خاکی در ذیل آیة ?أَوَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا اَنَّ السَّمَوَاتِ وَ الاَرضَ کَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمُا?[13] با استناد به نظریات جدید علمی تصریح می‌کند که «این مسئله الآن در اروپا ثابت شده است که خورشید کره‌ای آتشین بود و میلیون‌ها سال از عمرش می‌گذشت و زمین و سایر سیارات نیز با خورشید بودند، سپس زمین و دیگر سیارات از خورشید جدا شدند»[14]. در این بیان، مفسر دانسته یا ندانسته به اشتباهی سخت درافتاده است؛ بدین سان که آسمان را به معنی خورشید گرفته و با همین تلقی ناصحیح ـ که از دغدغه‌های علمی‌اش ناشی می‌شود ـ بیان داشته که زمین به خورشید چسبیده بود و از آن جدا شد. در صورتی که آیه بیانی دیگرگون ارائه داده است. آیه می‌گوید: آسمان‌ها و زمین به هم پیوسته بودند نه خورشید و زمین. دیدگاه طنطاوی در تفسیر این آیه برگرفته از نظریة لاپلاس فرانسوی (د.1876م.) است که هنوز شصت سال از این نظریه نگذشته بود که باطل اعلام شد[15]. نیز گفتار شیوای امام باقر(ع) در تفسیر این آیه، مفهومی متفاوت از آنچه که طنطاوی و دیگر مفسران علمی ارائه نموده‌اند بیان می‌دارد. امام باقر می‌فرمایند: «معنای رتق و فتق این است که درهای آسمان در آغاز از فروریختن باران بسته بود و سپس خداوند آن را با ریزش باران گشود و زمین نیز از شکفتن گیاهان و درختان بسته بود و خدا آن را پس از چندی باز کرد»[16].

 و) پیوند دانش شیمی با موضوع حبّ و دوستی

طنطاوی در تفسیر خود از مباحث علوم انسانی و اجتماعی نیز چشم نپوشیده و از آن در موارد مناسب، سود جسته است. او در تحلیلی عجیب و بی‌ربط، ارتباط علم شیمی و مسالة حب و دوستی را مطرح نموده و در تشریح ارتباط میان این دو، با اشاره به ترکیب هیدروژن با اکسیژن و گاه ترکیب آن با نیتروژن بیان می‌کند که ترکیب نخست (هیدروژن با اکسیژن) پایدارتر و عشق کامل‌تر است. هیدروژن با نیتروژن آتش می‌گیرد، ولی با اکسیژن متحد می‌شود. نویسندة الجواهر با یگانه دانستن این‌گونه روابط با روابط حاکم بر جهان روحی و عملی انسان به تطبیق این موارد با روحیات بشر می‌پردازد[17].

آن‌گونه که مشاهده نمودیم تلاش طنطاوی در نمایاندن مباحث علمی در سایة آموزه‌های قرآنی او را به گردابی از تفسیرها و تحلیل‌های تکلف‌آمیز از آیات روشن الهی کشانیده است که می‌توان همانند تفسیر فخررازی آن را حاوی هرگونه مطلبی غیر از تفسیر قرآن دانست.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ